به گزارش خبرگزاری تسنیم از بهارستان، فضای مجازی و بهویژه پلتفرم اینستاگرام در ایران، دیگر شباهتی به یک آلبوم عکس خانوادگی یا شبکه ارتباطی ساده ندارد، بلکه به تعبیری دقیقتر، به بستری برای ولنگاری افسارگسیخته تب دیل شده است. در این زیستبوم بدون مرز، تولید محتوای ضد اخلاق و هنجارشکن نه یک استثنا، بلکه به یک استراتژی پولساز بدل گشته است. ما با جریانی سازمانیافته مواجهیم که با هدف قرار دادن بنیان خانواده، خصوصیترین زوایای روابط زناشویی و حریم مقدس خانه را به کالایی برای عرضه در ویترینهای عمومی تبدیل کرده و قبح گناه و پردهدری را از بین برده است.
در خط مقدم این تهاجم فرهنگی، کودکان و نوجوانان قرار دارند، قربانیانی خاموش که بیآنکه بدانند، به کارگران معدن لایک تبدیل شدهاند. استفاده ابزاری از کودکان برای تولید محتوای زرد و بهرهکشی از جذابیتهای ظاهری یا شیرینزبانیهای آنان، روی دیگر سکه این تجارت سیاه است. نوجوانانی که باید در سنین بلوغ، هویت خود را در کانون گرم خانواده شکل دهند، اکنون در فضای مسموم اینستاگرام، آموزشهای ضد والدگری و شورش علیه خانواده را مشق میکنند و جسم و روحشان دستمایه جذب فالوور برای سودجویان شده است.
این ولنگاری محتوایی که با خلاءهای قانونی و نظارتی همراه شده، عملاً مرزهای اخلاقی جامعه را جابهجا کرده است. عادیسازی خیانت، ترویج روابط آزاد و نمایش عریان سبک زندگیهای تجملاتی و پوچ، همچون موریانه در حال خوردن پایههای اعتماد و آرامش در خانوادههای ایرانی است. پرسش اینجاست که در برابر این سیل ویرانگر که کودکی را به حراج گذاشته و خانواده را نشانه رفته است، قانون، فقه و مدیریت رسانه چه پاسخ و راهکاری دارند؟
خبرنگار تسنیم برای واکاوی عمیق این بحران چندوجهی، پای صحبتهای دکتر سعید حیدرخانی، پژوهشگر و دکترای مدیریت رسانه نشسته است. در این گفتوگوی صریح و بیپرده، تلاش شده تا از لایههای سطحی عبور کرده و مکانیسمهای پنهانی را که از فروپاشی اخلاقی پول میسازند، افشا کنیم. حیدرخانی در این مصاحبه، با نگاهی آسیبشناسانه به بررسی نقش الگوریتمها در ترویج فساد، مسئولیت برندهای تجاری در تأمین مالی این چرخه و راهکارهای فقهی و حقوقی برای توقف این بردهداری مدرن میپردازد. مشروح گفتوگو به شرح زیر است:
تسنیم: مهمترین خلأ قانونی در نظام رسانهای کشور برای جرمانگاری بهرهکشی تجاری از کودکان توسط والدین در اینستاگرام چیست؟
ریشه اصلی مشکل در اینجاست که قانون وقتی میخواهد فعلی را جرمانگاری کند، نیازمند یک تعریف دقیق و ملموس از آن پدیده است. متاسفانه نظام حقوقی ما هنوز در پارادایمهای سنتی سیر میکند و تصور قانونگذار از کودکآزاری یا کار کودک، محدود به آسیبهای فیزیکی مشهود مانند ضرب و شتم یا واداشتن کودک به کارهای سخت یدی در کارگاههاست. اما امروز ما با پدیده پیچیدهتری مواجهیم که در آن کودک رنج جسمانی نمیکشد، بار سنگین بلند نمیکند، اما تمام ساحتهای وجودیاش اعم از تصویر، صدا، احساسات و حریم خصوصیاش کالاییسازی شده و به پول نقد تبدیل میشود. قانون ما هنوز این نوع بهرهکشی نرم و پنهان را به رسمیت نشناخته و چون تعریفی ندارد، طبیعتاً مجازاتی هم برای آن پیشبینی نکرده است.
اگر بخواهیم این مسئله را از منظر حقوق بینالملل تطبیق دهیم، کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل، مشخصاً در مواد 3 و 16، اصل بنیادین مصلحت عالیه کودک را مطرح میکند. این اصل تصریح دارد که هر تصمیمی برای کودک باید صرفاً بر اساس منافع او باشد، نه منافع والدین. دانشمندان برجسته حقوق کودک نظیر فیلیپ استون و جرادین وان بورن استدلال میکنند زمانی که والدین از فعالیت کودک سود اقتصادی مستقیم میبرند در حالی که کودک در معرض آسیب روانی یا نقض حریم خصوصی است، ما با یک تعارض منافع آشکار روبرو هستیم. در این وضعیت که والد هم ذینفع مالی است و هم تصمیمگیرنده، و کودک توانایی حقوقی برای اعتراض ندارد، فقدان یک قانون حمایتی خاص باعث میشود کودک کاملاً بیدفاع باقی بماند. از منظر فقه امامیه نیز این مسئله قابل تأمل است. فقه شیعه تصریح دارد که ولایت پدر بر فرزند، از نوع ولایت امانی است نه ولایت مالکی. به این معنا که فرزند، مایملک پدر نیست و اعمال ولایت مشروط به رعایت غبطه و مصلحت کودک است.
حضرت امام خمینی (ره) در تحریرالوسیله به صراحت بیان میفرمایند که اگر ولی قهری اقدامی کند که به ضرر مولیعلیه (کودک) باشد، ولایت او در آن مورد خاص ساقط و غیرمشروع است. بنابراین، ما با یک پارادوکس مواجهیم: حکم شرعی و مبنای فقهی برای مقابله با این پدیده وجود دارد، اما قانون موضوعه کشور هنوز این مبانی را به زبان حقوقی اجرایی برای فضای مجازی ترجمه نکرده است و این همان خلأ بزرگ قانونی است.
تسنیم: آیا از منظر مدیریت رسانه، میتوان پلتفرم اینستاگرام را به دلیل طراحی الگوریتمی که محتوای هنجارشکن را وایرال میکند، شریک جرم دانست؟
قطعاً همینطور است. ما باید از این تصور سادهلوحانه عبور کنیم که پلتفرمهایی مثل اینستاگرام صرفاً یک ظرف یا محل خنثی هستند که کاربران محتوای خود را در آن میریزند. در مدیریت رسانه مدرن، پلتفرمها خودشان کنشگر هستند. اینستاگرام از طریق الگوریتمهای پیچیده خود دائماً در حال تصمیمگیری است که کدام محتوا دیده شود و کدام محتوا در قبرستان دیجیتال دفن شود. مسئله اینجاست که منطق این تصمیمگیری، اخلاق یا سلامت روان نیست، بلکه تراکم توجه و نرخ درگیری است.
لورنس لسیگ، استاد برجسته حقوق دانشگاه هاروارد، در کتاب مشهور خود با عنوان کد، جمله کلیدی کد، قانون است را مطرح میکند. او معتقد است طراحی فنی و معماری نرمافزاری یک سیستم، درست مانند قوانین دولتی، رفتار کاربران را تنظیم و کنترل میکند. همچنین شوشانا زوبوف در نظریه سرمایهداری نظارتی توضیح میدهد که پلتفرمها ذاتاً از رفتارهای افراطی، هیجانی و مرزشکن سود میبرند، زیرا این نوع محتوا توجه بیشتری جلب میکند. وقتی معماری سیستم به گونهای طراحی شده که محتوای آسیبزا (مثل بهرهکشی از کودک) را به دلیل جذابیت بصری بیشتر توزیع میکند (وایرال شدن)، عملاً در حال پاداش دادن به تولیدکننده و تشویق او به ادامه این روند است. بنابراین پلتفرم در اینجا بیطرف نیست، بلکه تسهیلگر و مشوق جرم است.
از منظر فقهی نیز این مسئله تحت قاعده اعانه بر اثم (کمک به گناه) قابل بررسی است. در فقه تصریح شده است که اگر کسی ابزار گناه را فراهم کند یا وقوع حرام را تسهیل و تقویت نماید، در آن گناه شریک است. وقتی پلتفرم با الگوریتمهای خود، عامدانه ضریب نفوذ محتوای استثمارگرانه را بالا میبرد تا سود تبلیغاتی خود را ماکسیمم کند، مصداق بارز معین بر حرام است و از نظر شرعی مسئولیت دارد. نمیتوان پذیرفت که پلتفرم بستر گناه را فرش کند و بعد ادعای بیطرفی داشته باشد.
تسنیم: چرا مدلهای فعلی آموزش سواد رسانهای در ایران نتوانسته بازدارندگی کافی در برابر مصرف محتوای ضدخانواده ایجاد کند؟
مشکل مدلهای رایج آموزش سواد رسانهای در کشور ما این است که ما عمدتاً با رویکرد منع و نصیحت با مخاطب مواجه شدهایم. ما سالهاست به مردم میگوییم این محتوا بد است، نبینید، اما آمارها نشان میدهد مردم همچنان میبینند. دلیل این شکست را باید در علوم شناختی جستوجو کرد. مصرف محتوای زرد در فضای مجازی، یک تصمیم منطقی و عقلانی نیست که با استدلال بتوان جلوی آن را گرفت، بلکه یک تصمیم هیجانی و غریزی است.
دنیل کانمن، روانشناس برنده جایزه نوبل، در کتاب تفکر سریع و کند ساختار ذهن انسان را به دو سیستم تقسیم میکند: سیستم 1 که سریع، غریزی و هیجانی است و سیستم 2 که کند، منطقی و تحلیلگر است. پلتفرمهایی مثل اینستاگرام با استفاده از رنگ، نور، موسیقی و جذابیتهای بصری، مستقیماً سیستم 1 (بخش هیجانی مغز) را هدف میگیرند و دوپامین ترشح میکنند. در مقابل، آموزشهای سواد رسانهای ما دائماً با سیستم 2 (بخش منطقی) صحبت میکنند و سعی دارند با تحلیل و هشدار، مخاطب را منصرف کنند. در نبرد بین هیجان نقد و منطق نسیه، همواره هیجان پیروز است. وقتی آموزش ما منطقی است اما رفتار مخاطب هیجانی، شکست قطعی است.
علاوه بر این، در فقه تربیتی اسلام نیز نکته ظریفی وجود دارد. اسلام معتقد است صرف علم به حرمت برای ترک گناه کافی نیست، بلکه باید زمینههای گناه هم از محیط زدوده شود. امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: کسی که خود را در معرض فتنه قرار دهد، نباید (جز خود را) ملامت کند. این حدیث شریف به نقش محیط اشاره دارد. آموزش سواد رسانهای بدون اصلاح اکوسیستم و محیط (رگولاتوری پلتفرم)، مانند آموزش شنا به کسی است که دستوپایش را بستهایم و در گرداب انداختهایم. تا زمانی که معماری پلتفرم اصلاح نشود و محیط سالمسازی نگردد، تکیه صرف بر آموزش مخاطب، بازدارندگی لازم را نخواهد داشت.
تسنیم: مکانیسم تبدیل تابوشکنی اخلاقی به سرمایه اقتصادی در زیستبوم اینفلوئنسری ایران چگونه عمل میکند؟
در زیستبوم فعلی، ما شاهد فرآیندی هستیم که میتوان آن را تجاریسازی امر خصوصی نامید. در زندگی روزمره و فضای حقیقی، مسائلی مانند دعوای زناشویی، خیانت، جزئیات روابط جنسی یا تحقیر اعضای خانواده، امور خصوصی و بعضاً تابو محسوب میشوند. وقتی کسی در ملأ عام چنین مسائلی را مطرح میکند، جامعه دچار شوک میشود. دقیقاً همین عنصر شوک و تعجب، در فضای مجازی تبدیل به ارزشمندترین کالا یعنی توجه میشود.
مکانیسم عمل بسیار ساده اما خطرناک است: در اینستاگرام، نگاه کردن مساوی است با بازدید، بازدید بالا مساوی است با رفتن به اکسپلور و دیده شدن بیشتر؛ دیده شدن منجر به جذب سفارش تبلیغات میشود و تبلیغات یعنی پول نقد. بنابراین، معادله اینفلوئنسرهای هنجارشکن این است: شکستن حریم مساوی است با جلب توجه، و جلب توجه مساوی است با درآمد. طبق نظریه اقتصاد توجه هربرت سایمون، در دنیای اشباع شده از اطلاعات، کمیابترین منبع، توجه انسان است. همچنین نظریه برانگیختگی دنیل برلاین توضیح میدهد که محرکهای غیرعادی، ممنوعه و شوکآور، سطح برانگیختگی مغز را بالا برده و توجه بیشتری جلب میکنند. چون تابوشکنی ذاتاً غیرعادی و هیجانانگیز است، در اقتصاد رسانه، نرخ تبدیل بالاتری به سرمایه دارد.
از منظر فقهی، این فرآیند مصداق بارز اشاعه فحشا است. قرآن کریم در آیه 19 سوره نور میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا…». نکته مهم این است که در حرمت اشاعه فحشا، انگیزه فرد تفاوتی ایجاد نمیکند، چه برای سرگرمی باشد، چه برای انتقام و چه برای کسب درآمد. وقتی کسی عامدانه حریمهای اخلاقی جامعه را میشکند تا از طریق جلب نگاههای حرام، کسب درآمد کند، این درآمد از نظر فقهی سُحت و حرام است و این عمل نه یک فعالیت رسانهای، بلکه یک تجارت کثیف بر مبنای فروپاشی اخلاق عمومی تلقی میشود.
تسنیم: مرز باریک میان تولید محتوای خانوادگی وکار اجباری کودک در فضای مجازی کجاست؟
این یکی از چالشبرانگیزترین مباحث است، چرا که همه خانوادهها دوست دارند خاطرات فرزندانشان را ثبت کنند. اما یک خط قرمز و مرز مشخص وجود دارد که با یک سوال کلیدی روشن میشود: اگر کودک را از این صفحه حذف کنیم، آیا درآمد و بازدید صفحه همچنان باقی میماند یا خیر؟ اگر پاسخ منفی است، یعنی این کودک است که دارد نانآوری میکند، نه والدین. در واقع والدین صرفاً دلالانی هستند که از جذابیت کودک بهرهبرداری میکنند.
سازمان بینالمللی کار (ILO) تعریف دقیقی از کار کودک ارائه میدهد: هر فعالیتی که کودکی را از دوران کودکیاش محروم کند و پتانسیل و شأن او را نادیده بگیرد و برای رشد فیزیکی و روانی او مضر باشد». طبق این تعریف استاندارد، دیگر مهم نیست کار در معدن باشد یا در اتاق خوابی لوکس جلوی دوربین موبایل. مولفههای اصلی عبارتند از: اجبار به حضور مداوم (کودک نمیتواند بگوید امروز حوصله فیلم گرفتن ندارم)، وابستگی معیشت خانواده به عملکرد کودک، و نقض حریم خصوصی. وقتی کودکی ساعتها مجبور است ژست بگیرد، دیالوگ حفظ کند و لبخند مصنوعی بزند تا لایک جمع شود، او دقیقاً یک کارگر است.
در فقه امامیه نیز مبنای بسیار محکمی داریم. کودک مملوک و دارایی والدین نیست، بلکه امانت الهی است. قاعده فقهی حرمت اضرار به نفس محترمه و قواعد مربوط به حضانت تصریح دارند که ولی حق ندارد تصرفاتی در امور کودک کند که موجب ضرر و زیان به او شود. فقها معتقدند اگر ولی قهری کاری کند که موجب آسیب روحی، هتک حیثیت اجتماعی در آینده، یا به خطر افتادن امنیت روانی کودک شود، نهتنها عملش حرام است، بلکه ضامن نیز میباشد. بنابراین، بهرهکشی تجاری که آینده و آبروی کودک را حراج میکند، قطعاً از دایره اختیارات مشروع والدین خارج است.
تسنیم: نقش برندها و شرکتهای تبلیغاتی در بقای بلاگرهای هنجارشکن چیست و چگونه میتوان زنجیره تامین مالی آنها را قطع کرد؟
واقعیت تلخ این است که هیچ بلاگری، هرچقدر هم هنجارشکن باشد، صرفاً برای دل خودش محتوا تولید نمیکند. اکسیژن این زیستبوم، پول است و شیر این پول در دست برندها و شرکتهای تبلیغاتی است. وقتی یک برند معتبر به یک بلاگر که محتوای غیراخلاقی یا بهرهکشی از کودک دارد سفارش تبلیغ میدهد، دو کار انجام داده است: اول، تأمین مالی مستقیم برای ادامه حیات آن صفحه و دوم که مهمتر است، اعتباربخشی و مشروعیتدهی به آن رفتار. برند به مخاطب پیام میدهد که این فرد و سبک زندگیاش مورد تأیید ماست.
ادوارد فریمن در نظریه ذینفعان تأکید میکند که مسئولیت شرکتها فقط سودآوری برای سهامداران نیست، بلکه آنها در برابر جامعه و اثرات اجتماعی فعالیتهایشان مسئولاند. امروز در دنیا مفهوم مسئولیت اجتماعی برند (CSR) بسیار جدی است. برندی که کنار محتوای مسموم دیده میشود، باید بداند که در مسموم کردن جامعه سهیم است. ما نمیتوانیم بپذیریم برندی ادعای فرهنگی بودن داشته باشد اما بودجه تبلیغاتیاش را در جیب کسانی بریزد که بنیان خانواده را هدف گرفتهاند.
راهکار قطع این زنجیره نیز بازگشت به همان قاعده فقهی اعانه بر اثم است. نظام حقوقی و صنفی باید به سمتی برود که سفارشدهنده تبلیغ (برند) نیز در تخلفات محتوایی منتشرکننده (بلاگر) شریک دانسته شود. اگر برندی بداند که تبلیغ دادن به پیجی که کودکآزاری مدرن میکند یا ترویج خیانت میکند، برایش هزینه حیثیتی و حقوقی دارد و به عنوان شریک جرم یا معین بر حرام شناخته میشود، قطعاً شریان مالی این جریان قطع خواهد شد. تا زمانی که پول بی حسابوکتاب به این فضا تزریق میشود، تولید محتوای زرد متوقف نخواهد شد.
تسنیم: تکرار محتوای خیانت و روابط آزاد، چگونه ذائقه مخاطب ایرانی را دچار حساسیتزدایی نسبت به فروپاشی خانواده کرده است؟
پدیدهای که ما با آن روبرو هستیم، فروریختن دیوارهای قبح اخلاقی از طریق بمباران محتوایی است. وقتی مخاطب ایرانی که ریشه در فرهنگی خانوادهمحور دارد، روزانه دهها بار با داستانهای خیانت، روابط ضربدری، و عادیسازی طلاق در اکسپلور خود مواجه میشود، به مرور زمان مکانیسمهای دفاعی ذهنش فرسوده میشود. در روانشناسی رسانه، این پدیده را با نظریه حساسیتزدایی توضیح میدهند که توسط پژوهشگرانی مثل فانک مطرح شده است.
این نظریه میگوید مواجهه مکرر و طولانیمدت با یک محرک (چه خشونت باشد چه فساد اخلاقی)، باعث کاهش واکنشهای فیزیولوژیک و هیجانی فرد نسبت به آن محرک میشود. به زبان ساده، چیزی که روز اول باعث شرم یا خشم مخاطب میشد، بعد از دیدن هزارمین کلیپ، تبدیل به یک رخداد معمولی میشود. اینجاست که میگوییم قبح گناه میریزد. خطر اصلی این است که پس از حساسیتزدایی، مرحله تقلید و بازتولید آغاز میشود.
از منظر فقهی، حفظ عُرف متشرعه و بنیان خانواده از واجبات موکد است. قاعده «لَا یَجُوز أَن یُظْلَمَ الْعِرْفُ الْأُسَرِیّ» دلالت بر این دارد که هر اقدامی که منجر به تزلزل جایگاه خانواده و عادیسازی فحشا شود، حرام است. اسلام برای پیشگیری از این وضعیت، حتی شنیدن غیبت یا نگاه به صحنه گناه را هم منع کرده تا آن حساسیت و غیرت دینی نمیرد. رسانههای زرد با تکرار مداوم این محتواها، دقیقاً در حال کشتن این غیرت و حساسیت هستند که مقدمهای برای فروپاشی عملی نهاد خانواده در واقعیت است.
تسنیم: بلاگرهای نوجوان با ترویج سبک زندگی ضد والدگری، چه تاثیری بر تعمیق شکاف بین نسلی و اقتدار والدین دارند؟
ما اخیراً با موجی از تینایجر بلاگرها مواجهیم که محور محتوایشان، تمسخر والدین، نمایش استقلال کاذب و ترویج سبک زندگی بدون نظارت است. این محتواها به شدت برای گروه همسالان (نوجوانان) جذاب است زیرا حس سرکشی دوران بلوغ را ارضا میکند. اما اثر وضعی آن بسیار مخرب است: تخریب مرجعیت والدین. این بلاگرها به نوجوان یاد میدهند که والدین نمیفهمند، دمده هستند و باید از یوغ آنها رها شد.
آلبرت بندورا در نظریه یادگیری اجتماعی اثبات میکند که یادگیری انسان بیش از آنکه تجربی باشد، مشاهدهای است. نوجوان با دیدن اینکه همسال او در اینستاگرام با بیاحترامی به والدین یا زیر پا گذاشتن قوانین خانه، لایک و تحسین دریافت میکند (پاداش جانشینی)، ترغیب میشود همان رفتار را در خانه خود اجرا کند. این مسئله شکاف بین نسلی را از یک تفاوت دیدگاه طبیعی، به یک تضاد و دشمنی عمیق تبدیل میکند و اقتدار تربیتی والدین را که لازمه هدایت نوجوان است، ذوب میکند.
در نظام تربیتی و فقهی اسلام، جایگاه والدین، جایگاهی قدسی است و آیه شریفه «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» و دستور به «وَقِرُوا وَالِدِیكُمْ» (بزرگ داشتن والدین) از اصول ثابت است. هر محتوایی که منجر به عاق والدین شدن یا تضعیف جایگاه مربیگری پدر و مادر شود، از نظر شرعی مردود است. فقه شیعه، اطاعت از والدین (در غیر معصیت) و حفظ حرمت آنان را واجب میداند، بنابراین ترویج سیستمی بیاحترامی و پرخاشگری نسبت به والدین در قالب طنز یا سبک زندگی، حرکتی کاملاً ضداسلامی و ضدتربیتی است که بنیان جامعه را هدف گرفته است.
تسنیم: آیا این محتواها پاسخ به یک نیاز پنهان اجتماعی است یا رسانه در حال نیازسازی کاذب برای عادیسازی روابط نامشروع است؟
این یک سوال بنیادین است: آیا رسانه آینه جامعه است یا جامعه آینه رسانه؟ قطعاً برخی از کنجکاویها و تمایلات در بشر وجود دارد، اما کاری که رسانههای نوین انجام میدهند فراتر از پاسخگویی است، آنها در حال مهندسی نیاز هستند. بر اساس هرم نیازهای مازلو، نیازهای انسان سلسلهمراتب مشخصی دارد. اما رسانه با استفاده از تکنیکهای روانشناسی و الگوریتمیک، نیازهای کاذب و سطح پایین (غرایز آنی) را چنان برجسته و بزک میکند که جایگزین نیازهای واقعی (مثل امنیت روانی، تعلق خاطر و رشد) میشوند.
رسانه به مخاطب القا میکند که تو نیاز به تنوعطلبی جنسی داری یا تو نیاز به دیده شدن به هر قیمتی داری، در حالی که اینها نیازهای اصیل فطری نیستند، بلکه شهوتهای برساخته هستند. این همان صنعت نیازسازی کاذب است تا چرخ مصرفگرایی و درآمد پلتفرم بچرخد. تا نیازی ایجاد نشود، کالایی (محتوا) فروخته نمیشود.
از منظر دینی، قاعده «لَا یُعْمَلُ بِالْمَعْصِیَةِ وَلَا یُرْوَّجُ لَهَا» جاری است. اسلام معتقد است حتی اگر میلی در انسان باشد، نباید به آن دامن زد، بلکه باید آن را مدیریت و تعدیل کرد. اینکه بگوییم مردم این را میخواهند پس ما تولید میکنیم، از منطق اسلامی و اخلاقی خارج است. وظیفه رسانه در جامعه اسلامی، تعالی بخشیدن به نیازهاست، نه تنزل دادن انسان به سطح غرایز حیوانی و سپس توجیه آن با برچسب پاسخ به نیاز مخاطب.
تسنیم: چرا در تولید محتوای جذاب خانوادهمحور در برابر محتوای زرد و مبتذل دچار شکست استراتژیک شدهایم؟
باید بپذیریم که در زمین بازی فعلی، ما دچار یک عقبماندگی تکنیکال و فرمی هستیم. ذات خیر و اخلاق معمولاً آرام، باوقار و بدون جنجال است، در حالی که ذات محتوای زرد، پرسروصدا، شوکآور و هیجانی است. در اقتصاد توجه، دومی دست بالا را دارد. اما شکست ما فقط به خاطر ذات محتوا نیست، بلکه به خاطر ضعف در قالب است. ما غالباً سعی کردهایم پیامهای عالی را در قالبهای کهنه و کسلکننده (مانند سخنرانیهای طولانی یا میزگردهای خشک) ارائه دهیم.
طبق نظریه استفاده و رضایتمندی، مخاطب رسانه فعال است و به دنبال ارضای نیازهایی مثل سرگرمی، هویتیابی و تعامل اجتماعی است. محتوای زرد این نیازها را (ولو به شکل کاذب) سریع پاسخ میدهد. ما نتوانستهایم برای مفاهیم خانوادهمحور، قصه بسازیم، قهرمانسازی کنیم و هیجان سالم ایجاد کنیم. ما محتوای پاک تولید کردهایم، اما لزوماً جذاب نبوده است.
در حالی که دستورات دینی و فقهی ما مثل «أَحْسِنُوا إِلَى أَهْلِكُمْ» یا روایات تربیتی اهل بیت (ع)، سرشار از ظرافتهای عاطفی و داستانی است که پتانسیل تبدیل شدن به درامهای جذاب را دارد. راهکار، تغییر استراتژی از پیامرسانی مستقیم به قصهگویی غیرمستقیم است. فقه ما پویاست و اجازه استفاده از ابزارهای هنری و خلاقانه را میدهد، مشکل در مدیریت رسانه ماست که نتوانسته فرم را به خدمت محتوا درآورد.
تسنیم: در عصر خودگزینشگری مخاطب، نقش دروازهبانی سنتی مدیریت رسانه به چه شکلی باید بازآفرینی شود؟
دوران دروازهبانی سنتی به معنای سانسور پیش از انتشار یا اینکه سردبیر تصمیم بگیرد مردم چه ببینند، با ظهور وب 2 و 3 عملاً پایان یافته است. امروز هر کاربر خودش یک رسانه است و مخاطب دارای قدرت خودگزینشگری است. بنابراین، فیلترینگ محض یا بستن دروازهها، دیگر کارایی سابق را ندارد و به راحتی دور زده میشود.
نظریه دروازهبانی نوین که توسط محققانی مثل شومیکر و وُس توسعه یافته، پیشنهاد میکند که به جای تلاش برای حذف محتوا (که گاهی ناممکن است)، باید ر وی مدیریت اثرات و هدایت توجه تمرکز کنیم. دروازهبانی جدید یعنی: تاییدبرچسبگذاری و رتبهبندی محتوا تا خانواده بداند چه چیزی مناسب است، ارتقای سواد الگوریتمی مخاطب، تولید آلترناتیوهای قوی که به طور طبیعی محتوای بد را به حاشیه براند.
این رویکرد با قاعده قرآنی «اِهْدِ إِلَى الْخَیْر» و فریضه امر به معروف همسویی دارد. هدایت (هدایتگری) همیشه به معنای بستن راه نیست، بلکه گاهی به معنای نشان دادن راه درست و روشن کردن چراغ است. در فقه شیعه، ما اصل بر آگاهی و انتخاب انسان داریم (لا اکراه فی الدین در مقام پذیرش). بنابراین بازآفرینی نقش حاکمیت باید از پلیس مانعگذار به باغبان هرسکننده و هدایتگر تغییر کند. ایجاد محیطی که در آن دسترسی به محتوای سالم آسانتر و جذابتر از محتوای فاسد باشد، مصداق مدرن دروازهبانی است.
تسنیم: موثرترین استراتژی مداخله نرم برای تغییر رفتار بلاگرهای مادر-کودک بدون ایجاد دافعه اجتماعی چیست؟
برخورد پلیسی و قضایی صرف با مادرانی که شاید بسیاری از آنها ناآگاهانه درگیر این فضا شدهاند، ممکن است دافعه اجتماعی ایجاد کند و تصویر مظلومنمایی به آنها بدهد. استراتژی موثر، استفاده از رویکرد تلنگر یا مهندسی انتخاباست که در نظ ریه Nudge توسط ریچارد تالر و کاس سانستاین مطرح شده است.
مداخله نرم یعنی طراحی سیستمی که افراد را به سمت رفتار درست سوق دهد، بدون اینکه آزادی انتخاب آنها را کاملاً سلب کند. برای مثال: پلتفرمهای داخلی یا قوانین تبلیغاتی میتوانند برای صفحاتی که چهره کودک را میپوشانند یا حریم او را رعایت میکنند، امتیازات ویژه (مثل تعرفه تبلیغاتی بالاتر یا ضریب دیده شدن) قائل شوند. ارائه مشاورههای رایگان روانشناسی و حقوقی به این والدین تا با عواقب کارشان آشنا شوند (آگاهسازی به جای دستگیری). ایجاد کمپینهای اجتماعی با کمک سلبریتیهای موجه برای تقبیح اجتماعی بهرهکشی از کودک.
این روش دقیقاً منطبق با اصل فقهی «الْمَعْرُوفُ یُدْفَعُ بِالْمَعْرُوف» و سیره اهل بیت (ع) در مدارا و اصلاح تدریجی است. هدف ما حذف مادران نیست، بلکه تغییر رفتار آنهاست. وقتی هزینه اجتماعی و روانی کار غلط بالا برود و مسیر کار درست تسهیل و تشویق شود (همان هل دادن نرم)، تغییر رفتار به صورت پایدار و درونی اتفاق میافتد. این مدل هم با استانداردهای مدیریت رسانه سازگار است و هم با اخلاق و رأفت اسلامی.
گفتوگو: از احسان همتی
انتهای پیام/





ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0